همیشه ماندن و جنگیدن سخت تر است
سخت تر است از گریختن و رها کردن
ماندن و شکست خوردن
درد کشیدن های متوالی
سخت تر است از تسلیم شدن و جنگیدن
اما بخواهیم یا نه
زندگی برای من و امثال من که عده ی کمی هم نیستیم
هیچ وقت لقمه حاضر و اماده ای نبوده
باید پاشنه کفش هایمان را ور میکشیدیم
چند دست لباس تابستانه و چند دست گرم زمستانه برمیداشتیم
تا ببینیم که در کدامین روز از کدامین سال میرسیم به آنچه مدت هاست برایش آرزو میکردیم
من یک روز از همین سال فهمیدم
که ساده رها کردن گرچه راحت است و...
اما چیزی باز در ان آسودگی روحت را خواهد خورد
چیزی به نام باور به ناتوانی و ضعیف بودن
مدام در همان زمان که به خودت می قبولانی که دارد در بطالت به تو خوش میگذرد
چیزی درونت شعله میکشد با دیدن یک نفر که همان را که تو میخواستی و رها کردی به دست آورده
و باورت بشود یا نه بسیاری از آن ها هزاران بار شکست خوردند و باز ادامه دادند
تا حالا مقابل تو
با گردنی افراشته میگویند ما فلان مدرک یا فلان شغل را داریم
آن روز وقتی زیر باران
با آن دو خواهر میانسال ترک زبان ایستاده بودم تا نوبتمان بشود برای امتحان عملی
و گفتم که در دومین بار مردودی چقدر اشک ریختم
خنده ای روی لب هایشان نشست و با لهجه شیرین ترکی گفتند
ببببهههه چه زود گریه میکنی من هفت بار مردود شدم و هنوز گریه نکردم!
چیزی درون مغزم روشن شد
من آن روز قبول شدم
و آن خواهر مردود
اما باور کن روزی او هم مثل من که در راه بازگشت از شادی زیر باران جست و خیز میکردم
روزی جست و خیز خواهد کرد
مهم این است باور نکنی اینجا پایان بازی است
مهم این است ادامه بدهی
تا روزی که روز تو باشد
و بعد از آن دیگر چه کسی برایش مهم خواهد بود که تو از پس چند بار زمین خوردن
ایستادن آموختی
آنها که روی زمین نشستند به تو به چشم یک قهرمان
و آنان که در کنار تو ایستاده اند به تو به چشم یک همقطار و هم قبیله مینگرند
آری
این است زندگی
دردناک
اما
قدرت آفرین
.: Weblog Themes By Pichak :.
